از سال 1295خورشیدی با فراگیر شدن استفاده از اتومبیل تاکنون، رانندگی و ویژگیهای حرفهای آن پدیدآورندة نوعی خردهفرهنگ در جامعة ایران بوده است که به قشر راننده اختصاص دارد. این خردهفرهنگ نوع رفتار اجتماعی،علایق، گویش، خواب و خوراک، پوشش و حتی آرایش و اصلاح سر و صورت مردان جاده را دربر میگیرد تا جایی که برخی از جنبههای آن زبانزد خاص و عام است. این فرهنگ آنقدر گسترش یافته است که کاویدنِ گوشههای آشکار و پنهان آن حکایتی مفصل و طولانی و از حوصلة این مجال خارج است.
نخستین اتومبیلهایی که مظفرالدینشاه در سفر فرنگ خریداری کرد با همراهی شوفر(راننده)، هندلزن(هندلچی) و مکانیک فرنگی وارد ایران شد. تا مدتها شوفرهای خارجی(اروپایی، هندی، عرب)، ارمنی و زرتشتی هدایت اتومبیلها را به عهده داشتند. نخستین شوفری که در ایران رانندگی کرد یک مهندس اتومکانیک بلژیکی(و به روایتی فرانسوی) به نام «مسیو فرناند وارنه» بود که همراه با نخستین اتومبیل از فرنگ به ایران آمد. این راننده که در استخدام مظفرالدینشاه بود و اتومبیل او را هدایت میکرد در اصطلاح عامیانه «اتومبیلچی» نام گرفت. از آنجایی که مردم نام او را نمیدانستند، پسوند «چی» را بر واژه تازهوارد «اتومبیل» نهادند و مانند قاطرچی، خرکچی، سورچی، درشکهچی، او را اتومبیلچی خواندند. بعدها واژه «شوفر» به جای اتومبیلچی متداول شد. البته اصل واژه «شوفر» (chauffeur) فرانسوی است و در اروپا به کسی گفته میشد که بتواند ماشینهای متحرک بخار اولیه را هدایت کند. اما این واژه در ایران به کسی اطلاق میشد و هنوز هم میشود که قادر به راندن اتومبیل باشد یا شغلش رانندگی بهویژه رانندگیِ ماشینهای سنگین باشد.
نخستین ایرانی که موفق به یادگیری فن رانندگی شد به احتمال قریب به یقین «سید احمد میرسپاسی» معروف به «لیستر»، شوفر ساده وثوقالدوله بود که بعدها راننده احمدشاه قاجار شد و چندبار همراه شاه به اروپا رفت. بعد از انقراض سلسلة قاجار، رانندة رضاخان شد و با خواهرزن او ازدواج کرد و به چند منصب مهم نظامی و دولتی هم رسید.
نخستین کسی که در ایران در سال 1307خورشیدی آزمون اعطای گواهینامة رانندگی(که در آن زمان تصدیقنامة اتومبیلرانی نامیده میشد)، برگزار و نخستین گواهینامة ایرانی را به نام خودش صادر کرد فردی به نام «ناصرخان انشا» بود.
نخستین بانویی که موفق به آموختن فن رانندگی و اخذ گواهینامه شد به احتمال قریببهیقین خانم «هِلن شَهبندبان» از هموطنان ارمنی و پس از او خانم «شوکتالملوک جهانبانی» بود که احتمالاً هر دوی آنها در دهة دوم سدة حاضر موفق به اخذ تصدیقنامة رانندگی شدهاند. البته در چند دهة گذشته زنانی پا به پای همسرانشان به عنوان رانندة تریلر و اتوبوس در جادههای بینشهری فعالیت داشتهاند. هماکنون نیز چندنفر از بانوان به عنوان راننده اتوبوس در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و تعداد زیادی از بانوان به عنوان رانندة تاکسیتلفنی ویژة بانوان در تهران و سایر شهرهای ایران فعالند.
در سالهای نخست رواج اتومبیل در ایران، شوفری ارج و اعتبار بسیاری داشت و مقبولیت آن کمتر از خلبانی نبود. شکل و شمائل شوفرها نیز بیشباهت به خلبانها نبود. اتومبیلها سقف و در و پنجره درست و حسابی نداشتند و جادهها معمولاً خاکی بودند و گرد و غبار سر و صورت راننده را فرا میگرفت. حشرات یا سنگریزهها ممکن بود با صورت راننده برخورد کند. ازاینرو رانندهها کلاه و عینک و لباس بلند شبیه به خلبانان میپوشیدند. مقبولیت شوفری در نزد مردم به عنوان حرفهای نو و فنی که هرکسی قادر به انجام آن نبود سبب شده بود که رانندهها خواستگاری هر دختری بروند و لب تر کنند جواب بله بگیرند. با این همه، شوفری کاری بس سخت و طاقتفرسا بود و گرفتاریهای این حرفه و سروکله زدن با مسافران مختلف حوصلة بسیاری میطلبید که در توان برخی از شوفرهای آن زمان نبود. کمحوصلهگی، بداخلاقی، بددهنی و اعتیاد دامنگیر برخی از شوفرها شده بود و مردمی را که با آنها سروکار داشتند، میرنجاند.
در طول تاریخِ رانندگیِ ایران روایتهای شنیدنی بسیاری از خلق و خوی و عادات و ویژگیهای رانندگان صبور و خدمتگزار هم نقل شده است. بیگمان همه ما بارها روایت طنزگونة «ماشین مشدیممدلی» را شنیدهایم.
درباره ماشین مشدیممدلی روایتهای شنیدنیِ بسیاری نقل شده است که شاید همه آنها واقعیت نداشته باشد. مرحوم«مشهدی محمدعلی» از درشکهچیهای تهران قدیم بود که به خاطر شغلش انگشتنمای خاص و عام شده بود. مشدیممدلی صاحب چند رأس اسب و درشکه بود و در میان سورچیهای تهران نفوذ فوقالعادهای داشت. خودش مالک چند درشکه بود و در شهر کار میکرد. مردم هر روز او را میدیدند و برایش دست بلند میکردند. بعد از رواج اتومبیل کسب و کار سورچیها کساد شد. مشدیممدلی هم چند دستگاه اتوبوس کوچک(مینیبوس) خرید و بدینترتیب شخصیت تازهای یافت. در آن زمان، شوفری شغلی محبوب و مورد احترام مردم بود و بسیاری از جوانان آرزو داشتند که روزی شوفر شوند. سرشناسی و شهرت مشدیممدلی سورچی و حُسن خلق او سبب شده بود بچههای شیطون و بازیگوش تهران تا او را در درشکهاش میدیدند سربهسرش بگذارند. بعدها که مشدیممدلی ماشین هم خرید دنبال ماشینش میدویدند و دستهجمعی این شعر مشهور را میخواندند:
ماشین مشتی ممدلی نه بوق داره نه صندلی
مطربانِ نمایشی کمکم این ترانة عامیانه را تکمیل و در محافل شاد و بزمها اینگونه میخواندند:
ماشین مشدی ممدلی/ نه بوق داره نه صندلی// با پردههای مخملی/ با چوبهای جنگلی// صندلیهاش فنر داره/ شوفر بیهنر داره//...
مشدیممدلی سورچی به رحمت خدا رفت و دیگر اثری از درشکه و اتوبوسش بر جای نماند اما هنوز پس از هفتاد هشتاد سال وقتی مردم ماشین قراضهای میبینند زیر لب این ترانه را زمزمه میکنند. البته از این دست ترانههای تختهحوضی در فرهنگ عامیانة دهههای گذشته کم نیست. این ترانهها گاهی به رادیو و تلویزیون و فیلمهای سینمایی نیز راه یافتهاند.
در تاریخ اتومبیل و شوفری ایران به رانندگان بامرام، بامسئولیت، زحمتکش، مردمدار و خوشاخلاق بسیاری برمیخوریم. یکی از این رانندگانِ بامرام «عبدالعلی عابدی جعفری»مشهور به «دایی عبدالعلی» بود که سالها مسافران را از زادگاه نویسنده، شهر«زواره» به تهران میبرد. در ماشین اتوبوس دماغدار کمپانی جمز داییعبدالعلی جای همه بود. کوچک و بزرگ، زن و مرد، ارباب و رعیت. دایی عبدالعلی همه را راضی نگه میداشت. مسافران شهر و روستاهای اطراف را جمع میکرد و گاه منتظر میماند تا زائویی وضع حمل کند و بعد شوهرش را سوار کند؛ گاه صبر میکرد که آبیاری یا برداشت محصول پایان یابد و کشاورزی به مسافران ملحق شود.
شوفری یا بهعبارت امروزی رانندگی برای آنان که از این راه نان درمیآورند حرفهای سخت و طاقتفرساست. رانندگان بهویژه آنان که راه بیابان را پیش میگیرند و جابهجایی مسافر و کالا بین بنادر و شهرها را به عهده دارند، درد غربت و دلتنگی، بیخوابی، گرسنگی، سرمای استخوانسوز و گرمای جگرسوز بیابان را چشیدهاند و بیش از هرکس به سردی و گرمی روزگار عادت کردهاند. این قشرِ زحمتکش که تاکنون دربارة حرفه و هنرشان کمتر سخن گفته شده است، به حرکت درآورندگان شریانهای حیاتی کشورند. این عزیزان از فرط فشار طاقتفرسای کار، زود بیمار و پیر میشوند. بیماریهایی چون دردهای استخوانی و عضلانی بهویژه کمردرد، بواسیر، ناراحتیهای گوارشی و دفعی ناشی از تغذیه نامناسب یا استرس حرفهای، گرفتار شدن به دام اعتیاد و بدتر از همه تصادف، ناقص یا فوت شدن همه از آفات رانندگی است. در این میان صبوری، نشاط و مسئولیتپذیری این قشر از جامعه قابل تحسین است.
رانندگی نیاز به شکیبایی و سختکوشی بسیار دارد. مردان جاده در عین تحمل همة دشواریهای این حرفه معمولاً از طبعی لطیف و شوخ بهرهمندند. حاصل این لطافت طبع، درج حالتهای روحی و دغدغههای ذهنی آنها بر پشت و پیش ماشینهایشان و شکلگیری و تکمیل فرهنگی است که امروز پس از نزدیک به یک سده به نوعی ادبیات ویژه تبدیل شده است که در شهرها و جادهها هر اهل دلی را به تفکر وامیدارد.
با این همه، در زمان حال علیرغم تلاش و زحمات زیادی که به عهدة رانندههاست به دلیل عواقب و مصیبتهای این حرفه مثل: بیماری، غربت، دوری از خانه و کاشانه، ناچیز بودن دستمزد و دردسرهای فراوان دیگر، چندان مورد توجه نیستند و رانندگان عزیز از این جایگاه اجتماعی گلهمندند. شغل رانندگی و رانندگان همواره مظلوم واقع شدهاند. گرفتاریها و دشواریهای حرفه و هنرشان همیشه در میان هیاهوی شهرها و سکوت بیابانها پنهان مانده است. در تقویم خورشیدی و قمری صاحب روز و هفتهای برای قدردانی نیستند. در کتابها، داستانها و اخبار و گزارشهای رسانهها کمتر دیده میشوند، گویی این عزیزان بیش از هر کس دیگری در این کشور ترجیح میدهند به جای حرف زدن بیوقفه کار کنند. بر ماست که در هر جا و هر مسئولیتی که هستیم، رانندگان، این قشر زحمتکش و مظلوم را و فرهنگ و آدابشان را و مشکلات و درد دلهایشان را بیش از پیش دریابیم.
میکنم رانندگی دارم توکل بر خدا / از خطر محفوظ مانم همت شاه رضا
پژوهشگر فرهنگ فولکوریک
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیری در زندگی و مبارزات مرحوم آیت الله سید هادی خسروشاهی
شیخ سلار دیلمی سندی است بر قدمت تشیع در تبریز
ساختمان دادگاه عمومی خسروشاه کلنگ زنی شد
رییس جمهور بر بالین رهبر معظم انقلاب: عکس
فرمانده حوزه بسیج خسروشاه:دوران دفاع مقدس تمرین و آزمون ایثار بو
جلسه مدیران مدارس منطقه خسروشاه باحضور فرماندار برگزار شد
شعری بسیار زیبا در وصف امام مهربانی ها امام رضا (ع)
افتتاح پژوهش سرای دانش آموزی و مرکز بهبود اختلالات یادگیری امید
جلسه شورای اداری خسروشاه با حضور فرماندار تشکیل شد
بازدید سرزده مدیرکل آموزش و پرورش استان از مدارس منطقه خسروشاه
[عناوین آرشیوشده]